نجفعلی، برادر میرزا ابراهیم منظور و از نزدیکان حسینعلی میرزا، فرمانفرمای فارس بوده و شبها در بزمهای او قصه میخوانده است و غزلهایی نیز سروده. (از مجمعالفصحاء ج 2 ص 571)
نجفعلی، برادر میرزا ابراهیم منظور و از نزدیکان حسینعلی میرزا، فرمانفرمای فارس بوده و شبها در بزمهای او قصه میخوانده است و غزلهایی نیز سروده. (از مجمعالفصحاء ج 2 ص 571)
ابن حاجی میرزا صادق بن میرزا ابوطالب کلانتر. شاعر بود و در قرن دوازدهم می زیست. از اوست: شمع از تف آهم اگر افروختن آموخت پروانه هم از سوختنم سوختن آموخت. (از فرهنگ سخنوران) (از فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 105). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود
ابن حاجی میرزا صادق بن میرزا ابوطالب کلانتر. شاعر بود و در قرن دوازدهم می زیست. از اوست: شمع از تف آهم اگر افروختن آموخت پروانه هم از سوختنم سوختن آموخت. (از فرهنگ سخنوران) (از فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 105). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود
محمدهاشم. از نویسندگان خوانین زندیه بود. رضاقلی خان هدایت در مجمعالفصحاء راجع به وی می نویسد: ’نظر به فطرت پاک و طینت صافی ترک ملازمت دیوان کرد و به خدمت جناب قطب المحققین سیدقطب الدین محمد العزیزی الفارسی که از علما و فضلا و مشایخ سلسلۀ علیۀ ذهبیۀ کبرویه بود رسیده به تصفیه و تزکیه کوشید و بادۀ حقایق و معارف نوشیده بعد از وصول به مراتب بلند و حصول مقامات ارجمند، به مرتبۀ مصاهرت و خلافت سید اختصاص یافت و مقتدای طالبان عهد شد. گاهی به مثنویات و غزلیات میپرداخته’. سپس هدایت این چند بیت از اشعار او را نقل کرده است: ای دوستان، ای دوستان رفتم ز خود من بارها تا آنکه دیدم یار را در کسوت اغیارها وحدت چو آمد در نظر کثرت شد از پیش نظر بتها شکستم سربه سر، وارستم از زنارها. از همو: هرچند نبینند عیان مهر چو خفاش خورشید نهان نیست ز صاحبنظری چند غواص صفت غوطه در این لجۀ توحید خوردیم بسی تا که برآمد گهری چند. رضاقلی خان هدایت در ریاض العارفین دو مثنوی به نامهای مناهل التحقیق و ولایت نامه را نقل کرده است و از آنجمله ابیات زیر است: چون بتابد بر دل آن نور خدا رنگ باطل ها شود از وی جدا شبهه و شک نیست در ذات قدیم که بود محتاج اثبات ای حکیم این ولایت راه عشق دوست است لب دین است این نه قشر و پوست است تا نباشد جذب معشوقان ز پیش عاشقان کی بگذرند از جان خویش شاخ جنبان بینی اما باد نه برگ رقصان بینی و شمشاد نه جمله عالم همچو جامی پرشراب عکس خورشیداست کافتاده در آب جمله ظلمت دیده و انوار نه عکسها بینندروی یار نه نقشها بینی تو و نقاش نه دانه ها بینی و دانه پاش نه... (مجمع الفصحاء ج 2 ص 572 و ریاض العارفین ص 351)
محمدهاشم. از نویسندگان خوانین زندیه بود. رضاقلی خان هدایت در مجمعالفصحاء راجع به وی می نویسد: ’نظر به فطرت پاک و طینت صافی ترک ملازمت دیوان کرد و به خدمت جناب قطب المحققین سیدقطب الدین محمد العزیزی الفارسی که از علما و فضلا و مشایخ سلسلۀ علیۀ ذهبیۀ کبرویه بود رسیده به تصفیه و تزکیه کوشید و بادۀ حقایق و معارف نوشیده بعد از وصول به مراتب بلند و حصول مقامات ارجمند، به مرتبۀ مصاهرت و خلافت سید اختصاص یافت و مقتدای طالبان عهد شد. گاهی به مثنویات و غزلیات میپرداخته’. سپس هدایت این چند بیت از اشعار او را نقل کرده است: ای دوستان، ای دوستان رفتم ز خود من بارها تا آنکه دیدم یار را در کسوت اغیارها وحدت چو آمد در نظر کثرت شد از پیش نظر بتها شکستم سربه سر، وارستم از زنارها. از همو: هرچند نبینند عیان مهر چو خفاش خورشید نهان نیست ز صاحبنظری چند غواص صفت غوطه در این لجۀ توحید خوردیم بسی تا که برآمد گهری چند. رضاقلی خان هدایت در ریاض العارفین دو مثنوی به نامهای مناهل التحقیق و ولایت نامه را نقل کرده است و از آنجمله ابیات زیر است: چون بتابد بر دل آن نور خدا رنگ باطل ها شود از وی جدا شبهه و شک نیست در ذات قدیم که بود محتاج اثبات ای حکیم این ولایت راه عشق دوست است لب دین است این نه قشر و پوست است تا نباشد جذب معشوقان ز پیش عاشقان کی بگذرند از جان خویش شاخ جنبان بینی اما باد نه برگ رقصان بینی و شمشاد نه جمله عالم همچو جامی پرشراب عکس خورشیداست کافتاده در آب جمله ظلمت دیده و انوار نه عکسها بینندروی یار نه نقشها بینی تو و نقاش نه دانه ها بینی و دانه پاش نه... (مجمع الفصحاء ج 2 ص 572 و ریاض العارفین ص 351)
میرزا محمدعلی. از آغاز زندگی نزد علمای فارس تحصیل کرده سپس به بلاد عراق آمد و در تهران ساکن شد و مدتی بعد به اصفهان رفت. وی از معاصران رضاقلیخان هدایت مؤلف مجمعالفصحاء بوده است. این غزل از اوست: زاهد که از حلال شناسد حرام را اواز چه خورد خون دل خاص و عام را شربت به دست غیر و به دست حبیب زهر انصاف ده که من بستانم کدام را ساقی بهای جام ز ما ملک جم گرفت زآن پیش تر که جم بزند نقش جام را خام است شیخ صومعه، ساقی بیار جام لیکن ز آتشی که کند پخته خام را. رجوع به مجمعالفصحا چ سنگی تهران ج 2 ص 566 شود
میرزا محمدعلی. از آغاز زندگی نزد علمای فارس تحصیل کرده سپس به بلاد عراق آمد و در تهران ساکن شد و مدتی بعد به اصفهان رفت. وی از معاصران رضاقلیخان هدایت مؤلف مجمعالفصحاء بوده است. این غزل از اوست: زاهد که از حلال شناسد حرام را اواز چه خورد خون دل خاص و عام را شربت به دست غیر و به دست حبیب زهر انصاف ده که من بستانم کدام را ساقی بهای جام ز ما ملک جم گرفت زآن پیش تر که جم بزند نقش جام را خام است شیخ صومعه، ساقی بیار جام لیکن ز آتشی که کند پخته خام را. رجوع به مجمعالفصحا چ سنگی تهران ج 2 ص 566 شود